تا جایی که می توانید سفر کنید
به دور دست ترین جاهایی که می توانید بروید.
تا زمانی که می توانید.
یادتان باشد،
زندگی برای زیستن در یک نقطه نیست
مثل برق و باد سیصد و شصت و پنج روز را پشت سر گذاشتیم، مثل همه سالهای دیگری که گذراندیم، سال ۱۴۰۱ اولین سال قرن پانزدهم هم گذشت. روزهای شیرین و تلخ و پر مشغله از کنار هم گذشتند تا تمام شدند. این رسم روزگار است نمیگویم سال سختی بود، اما ما را با تجربهتر کرد و دانش ما را در بسیاری از موارد بالاتر برد.
با نزدیک شدن به عید نوروز و تعطیلات آن، فرصت مناسبی بود که پس از گذراندن سالی پر مشغله وقت بیشتری را با خانواده بگذرانیم و زمانی را برای بازی و سرگرمیهای خانوادگی در نظر بگیریم و خاطرات شیرینی برای خودمان رقم بزنیم و چه تفریحی بهتر از سفر کردن.
تصمیم بر این شد که با شروع تعطیلات به دل جاده بزنیم و به بهترین شکل از زمان استفاده کنیم و حسابی خوش بگذرانیم. باید طوری برنامه ریزی میکردیم که در زمان سال تحویل خودمان را به شهر مورد نظر رسانده تا بتوانیم جای مناسبی برای مستقر شدن و جشن عید نوروز پیدا کنیم. پس کوله بار سفر را بستیم و در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲۸ با توکل بر خدا عازم سفر شدیم.
ساعت ۱۳ از تهران حرکت کردیم جاده نسبتا خلوت بود. هوا خیلی دل چسب بود و بوی بهار همه جا را فرا گرفته بود. به عوارضی قم که نزدیک میشدیم حجم خودروها بیشتر و بیشتر میشد این نشون میداد که خیلیها مثل ما قبل از سال تحویل عزم سفر کرده بودند. به عوارضی قم که رسیدیم یک توقف کوتاهی کردیم ناهار خوردیم و سریع به مسیر ادامه دادیم و به سمت اراک حرکت کردیم. این مسیر را زیاد اومده بودیم. زمانی که کمربندی اراک را رد کردیم مسیر جدید پیش روی ما قرار گرفت. حدودا ۲۰۰ کیلومتر به مسیر ادامه دادیم مسیری که هر چی جلوتر میرفتم سرسبز تر و زیباتر میشد.
در ساعت ۱۹:۲۰ وارد خرمآباد شدیم هوا دیگه تاریک شده بود و نسیم خنک بهاری در حال وزیدن بود. از قبل برنامهریزی کرده بودیم که شب را در دریاچه کیو اتراق کنیم پس به سمت دریاچه کیو حرکت کردیم.
دریاچه کیو به لری: سراو کیاو دریاچهای طبیعی است که در شمال غرب خرمآباد واقع شدهاست. مساحت دریاچه ۷ هکتار و عمق آن بین ۳ تا ۷ متر است. این دریاچه یکی از دریاچههای طبیعی درونشهری ایران بهشمار میرود. جالب اینکه در این پارک جایگاههایی برای چادر زدن تعبیه شده بود و با توجه به اینکه کیوسک نیروی انتظامی نیز مستقر بود از نظر امنیتی مکان مناسبی بود. ما نیز از فرصت استفاده کردیم و چادر را برپا کردیم شام خوردیم و در پارک زیبای کیو دوری زدیم سوگندخانم هم در شهربازی پارک حسابی بازی کرد.
ساعت ۲۳:۳۰ بود که در طبیعت زیبای دریاچه کیو با آن هوای دلچسب و خنک خوابیدیم و فردای آن روز یعنی ۱۰۴۱/۱۲/۲۹ در ساعت ۸ صبح از خواب بیدار شدیم و بساط صبحانه آماده کردیم تا بتوانیم زودتر از جاذبه های گردشگری شهر خرمآباد دیدن کنیم.
یکی از جاذبه های گردشگری خرمآباد قلعه فلکالافلاک است ما ساعت ۹ به مجموعه گردشگری فلکالافلاک رفتیم فَلَکالافلاک یا دژِ شاپورخواست قلعهای تاریخی در مرکز شهر خرمآباد در استان لرستان است. فلکالافلاک با نام قلعهٔ دوازده بُرجی هم شناخته میشود. این بنا بر فراز تپهای مشرف به شهر خرمآباد و در نزدیکی رودخانه، در مرکز شهر قرار گرفته و چشمگیرترین اثر تاریخی و گردشگری در این شهر است. تاریخ ساخت این قلعه به دورهٔ ساسانیان بازمیگردد میتونم بگم شهر خرمآباد واقعا زیبا، تماشایی و با مردم خونگرم و مهمان نواز است. حالا که صحبت از مهمان نوازی شد اینم اضافه کنم زمانی که در پارک کیو چادر زده بودیم یکی از اهالی که متوجه شد ما مسافر هستیم با اسرار ما رو به منزلش دعوت کرد.
خرمآباد شهر بسیار زیبا با مردمان بسیار خون گرم و مهمان نواز است. به من که خیلی خوش گذشت و واقعا لذت بردم دوست داشتم بیشتر در این شهر بمانیم اما زمان نداشتیم و باید به مسیر ادامه میدادیم.

ساعت ۱۲ بود که از خرمآباد خارج شدیم مسیر را تا کمربندی اندیمشک ادامه دادیم از کمربندی اندیمشک که خارج شدیم حدودا ۱۸ کیلومتر یعنی ۱۵ دقیقه به مسیر ادامه دادیم که به شهر دزفول رسیدیم.
با توجه به اینکه از قبل پارک ساحلی علی کله را برای اقامت انتخاب کرده بودیم خودمون سریع به پارک رساندیم اما واقعا نا امید کننده بود اصلا جای مناسبی برای اتراق یک روزه نبود ۲۰ هزار تومان ورودی برای ساعت اول و اضافه بر آن ساعتی ۵ هزار تومان هزینه محاسبه میشد. نسبت به امکانات هزینه زیادی بود برای همین تصمیم گرفتم شب را در پارک علی کله نمانده و به مسیر ادامه بدهیم سریع بساط نهار را آماده کردیم بعد از میل نهار یک استراحت کوتاه کردیم و با درخواست سوگندخانم سوار کالسکه شدیم و دوری در پارک علی کله زدیم عکس یادگاری گرفتم و در ساعت ۱۸:۲۰ از دزفول خارج شدیم.
مقصد بعدی ما که باید زمان سال تحویل را در آنجا اتراق میکردیم جایی بود که زیباترین سازه های آبی در آنجا قرار داشت.

پارک علی کله باعث شد تغییراتی در برنامه سفر ما ایجاد بشه حالا باید عید نوروز را در شهر سازههای آبی جشن میگرفیم پس باید هرچه سریعتر خودمان را به مقصد میرساندیم.
حدودا ۶۰ کیلومتر به مسیر ادامه دادیم و در ساعت ۱۹:۳۰ به شهر سازههای آبی یعنی شهر شوشتر رسیدیم. در شهر اقامتگاه زیادی برای مسافران در نظر گرفته شده بود که همه برای ورودی هزینه داشتند ما اقامتگاه بعثت را انتخاب کردیم برخلاف آنچه گفته بودند امکاناتی نداشت سرویس بهداشتی معمولی و حمام که آب گرم نداشت چادر را برپا کردیم شام را که خوردیم با کمک سوگندخانم سفره هفت سین را چیدیم و برای تحویل سال منتظر نشستیم در ساعت ۵۴ دقیقه و ۲۸ ثانیه بامداد تیک تاک ساعت به صدا درآمد و آغاز سال یک هزار و چهارصد و دو اعلام شد همه خانوادههای مستقر در اقامتگاه شروع به رقص و پای کوبی کردند فضا خیلی دلچسب و پرانرژی شده بود در همین زمان بود که نم نم باران شروع شد. ما که شب دیر خوابیده بودیم و خسته بودیم اولین روز سال ۱۴۰۲ را حسابی استراحت کردیم و تا ساعت ۱۰ صبح خوابیدیم. از خواب که بیدار شدیم بارندگی بصورت نم خیلی کم هنوز ادامه داشت دیگه وقت تلف نکردیم و به سمت سازه های آبی شوشتر حرکت کردیم.
سیستم آبی تاریخی شوشتر مجموعهای به هم پیوسته از ۱۳ اثر تاریخی شامل پلها، بندها، آسیابها، آبشارها، کانالهای دستکند و تونلهای عظیم هدایت آب است. این ۱۳ اثر به صورت یک سیستم واحد هیدرولیکی و در ارتباط با یکدیگر کار میکنند و در دوران هخامنشیان تا ساسانیان، جهت بهرهگیری بیشتر از آب ساخته شدهاند. در سفرنامه مادام ژان دیولافوآ باستانشناس نامدار فرانسوی از این محوطه به عنوان بزرگترین مجموعه صنعتی پیش از انقلاب صنعتی یاد شدهاست. این ۱۳ اثر تاریخی به فاصله کمی از یکدیگر در محدوده شهر شوشتر واقع شدهاند سیستم آبی تاریخی شوشتر به صورت یکجا به عنوان دهمین اثر ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو با شماره ۱۳۱۵ به ثبت رسیدهاند. محو تماشای زیبایی های سازه آبی شده بودیم که نگاهم به ساعت افتاد و دیدم ساعت از ۱۲ گذشته و باید از شوشتر با اون همه زیباییها خداحافظی میکردیم و به مسیر ادامه میدادیم.

ساعت ۱۲:۲۲ بود که از شوشتر خارج شدیم و به سمت اهواز حرکت کردیم حدودا ۸۰ کیلومتر باید مسیر ادامه میدادیم تا به اهواز برسیم مسیری که رفته رفته هوا گرمتر میشد. روستاهای زیادی توی مسیر بود. از روستاها یکی پس از دیگری عبور می کردیم که به مکانی رسیدیم به اسم تک درخت که فقط یک درخت سرسبز اونجا قرار داشت. همینطوری که جلو میرفتیم به روستای ملا ثانی رسیدیم. حالا فقط ۳۰ کیلومتر تا اهواز فاصله داشتیم.
نظرمون این بود که برای ناهار خودمون به اهواز و مجموعه گردشگری ریتاج برسونیم مجموعهای که خیلی تعریفش شنیده بودیم. در بهترین زمان به مجموعه گردشگری ریتاج اهواز رسیدم ماشین در پارکینگ پارک کردیم البته پارکینگ ورودی داشت و خود مجموعه ریتاج نیز هزینه برای ورودی دریافت میکرد. وارد که شدیم متوجه شدم مجموعه قابل قبولی است فضای سبز دلچسب و دکوراسیون عالی به همراه موزیک زنده مکان مناسبی برای ناهار و استراحت میتونه باشه. در قسمت کپرهای سنتی آلاچیق گرفتیم و ناهار سفارش دادیم بعد از غذا استراحت کردیم و دوری در مجموعه زدیم عکس گرفتیم و از فروشگاههای ته لنجی دیدن کردیم در آخر در فضای دلنشین ریتاج چای خوردیم و در ساعت ۱۷.۳۰ از مجموعه خارج شدیم

حالا باید مسیر ۱۲۰ کیلومتر به سمت برزیل ایران ادامه میدادیم بعد از عبور از روستاهای کوت عبدالله، سویسه سه، شاخت الخان دو، دارخون و مارد بلاخره در ساعت ۱۰ شب به آبادان رسیدیم و شروع به تماس با هتلهای آبادان کردیم از این هتل به اون هتل اما همه جا پر بود با تلفن موفق به روز هتل نشدیم و حضورا چندتا هتل سر زدیم و بالاخره هتل دورکا یک اتاق اجاره کردیم.
هتل دورکا تازه افتتاح شده بود و خیلی تمیز و شیک بود بعد مستقر شدن، از هتل بیرون زدم تا شام سفارش بدهم بوی غذا کل خیابان پر کرده بود یاد خیابان غذا در سی تیر تهران افتادم همینطور که در خیابان غذای آبادان قدم میزدم یک مدل کباب با سوس مخصوص آبادانی نظرم به خودش جلب کرد دل زدم به دریا و سفارش دادم البته نیم ساعت توی نوبت وایسادم تا سفارش را تحویل گرفتم. شام که خوردیم از فرط خستگی متوجه نشدیم چه زمانی خوابمون برد با اینکه خیلی خسته بودیم اما صبح زود از خواب بیدار شدیم در رستوران هتل صبحانه خوردیم و رفتیم کشتی در برزیل ایران بزنیم. البته با پای پیاده چون مرکز شهر آبادان ترافیک سنگینی داشت و اصلا نمیشد با خودرو تردد کرد.
آبادان شهر خیلی ترو تمیزی نبود اما واقعا مردم باکلاس، خوشتیپ خوش پوش به معنای واقعی، خون گرم و باحالی داشت مردمی که از هر فرصتی برای دور هم جمع شدن استفاده و شروع به رقص و پایکوبی میکردند و البته مراکز خرید و ته لنجی با قیمتهای مناسب که از گشت و گذار در آن سیر نخواهید شد. روز دوم عید چقدر سریع گذشت به هتل برگشتیم و استراحت کردیم از برنامه سفر جلوتر بودیم و باید چند روزی را در آبادان میماندیم اما تصمیممان عوض شد.
قرار شد به مسیر ادامه بدهیم پس سریع وسایل جمع کردیم و در ساعت ۱۷ اتاق تحویل دادیم و از آبادان به سمت خرمشهر خارج شدیم.

به خرمشهر که رسیدیم چرخی در شهر زدیم و یک اقامتگاه ساحلی دنج پیدا کردیم یک سوئیت کوچولو برای یک شب اجاره و بساط شام را آماده کردیم.
همینطور که لب کارون شام میخوردیم لنجهای تفریحی با موزیک بلند که صداش کل کارون پر کرده بود و مسافرانی که داخل لنج در حال رقص و پایکوبی بودند جلب توجه میکرد.
بعد از صرف شام استراحت کوتاهی کردیم و تصمیم گرفتیم با لنج تفریحی دوری در کارون بزنیم دقیقا یک ساعت در صف ایستادیم تا تونستیم بلیط تهیه و سوار لنج بشویم اما واقعا ارزشش را داشت لنج سواری در کارون با رقص و پایکوبی، شب بیاد ماندنی برای ما رقم زد. ساعت ۲ بامدار بود که برای خواب به سوئیت برگشتیم آنقدر خسته شده بودیم که متوجه نشدیم چطوری هوا روشن شد. ساعت ۹ صبح رفتم نانوایی تا نان تازه بگیرم اما همه نانوایی ها بسته بودند مجبور شدیم با نانهای روزهای قبل صبحانه بخوریم و به مسیر ادامه بدهیم سوم فروردین ساعت ۱۰:۳۰ سوئیت تحویل دادیم و به سمت بندر گناوه حرکت کردیم.
مسیر را حدودا ۳۰۹ کیلومتر ۴ ساعت به سمت بندر امام ادامه دادیم مسیری که صراط المستقیم بود و دو طرف جاده را آب کامل فرا گرفته بود حتی تیر چراق برق کنار جاده نیز داخل آب بود خیلی خیلی زیبا اما تعجب آور بود.
در ساعت ۱۲:۵۰ بندرامام رد کردیم و در ساعت ۱۳:۰۵ به بندر ماهشهر رسیدیم شهر سرسبز و زیبایی بود پرسوجو کنان خودمان را به رستوران باغ ایرونی رساندیم رستوران تروتمیز با دیزاین دلچسبی بود.
ناهار سفارش دادیم و در هوای دلچسب بندر ماهشهر استراحت کوتاهی کردیم در ساعت ۱۶ از بندر ماهشهر خارج شدیم که در هنگام خروج موضوعی نظرم را به خودش جلب کرد. در خروجی شهر پر بود از وانتهایی که به صورت کارواش سیار در حال شستشوی اتومبیل بودند و جالب اینکه همه آنها مشتری داشتند و سرشان حسابی شلوغ بود اینم اضافه کنم جایی این کارواشهای سیار در حال کار کردن بودند که همه جا پر بود از آب، رود و رودخانه، با خودم گفتم اینجا جای بچه های تهران خالی هست که با یه سطل آب خودشون برقی به ماشینشون بیندازند.

در ساعت ۱۶:۴۸ هندیجان را رد کردیم و بعد از عبور از بندردیلم در ساعت ۱۸:۱۵ به مقصد رسیدیم.
بندرگناوه بندری پر از مراکز خرید و بازار تجاری که امروزه به عنوان یکی از بزرگترین، مهمترین و شناختهترین بازارهای جنوب کشور به شمار میرود و به علت تنوع و قیمتهای باور نکردنی هر ساله میزبان هزاران نفر از مردم سرتاسر ایران است که برای خرید به این شهر میآیند بجز مراکز خرید جاذبههای گردشگری نیز دارد ساحل بندرگناوه نمیتونم بگم خیلی زیباست اما ارزش دیدن را دارد بندرگناوه بیشتر محل تجارت شده و برای خرید محل مناسبی است.
مثل آبادان که سرگردان برای پیدا کردن هتل بودم در بندر گناوه نیز با اون حجم مسافر نوروزی هتل پیدا نمیشد که بعد از کلی گشتن در هتل خور یک اتاق پیدا کردیم.
هتل خور در دل بازار بندرگناوه قرار داشت و رفت آمد ما خیلی راحت شده بود بازار های بندرگناوه واقعا اعجاب انگیز بود همه چیز در این بازار ها با قیمت باورنکردنی پیدا میشد جالب این که بازارها هیچ ساعت کار مشخصی نداشتند از صبح زود شروع به کار میکردند و در ساعت ۳ بامداد همچنان با انرژی درحال کار بودند و ما از فرط خستگی دیگه توان گشت و گذار در بازار را نداشتیم و به هتل برگشتیم تا استراحت کنیم فردا بعد از خوردن صبحانه دوباره برای خرید به بازار رفتیم پیاده رو و خیابانهای مرکز شهر جای سوزن انداختن نبود حجم جمعیت مجال عبور و مرور به خودرو نمیداد و ترافیک سنگینی که مردم نیز از لابه لای خودروها عبور میکردند مشاهده میشد.
زمان خیلی سریع سپری میشد و کار ما از صبح تا شب گشت و گذار در بازازهای بندر گناوه شده بود.
پس از دو روز ماندن در این شهر بندری زیبا در تاریخ ۵ فروردین ماه آخرین خرید ها را انجام دادیم و با ماشین پر وسیله در ساعت ۱۸ با خرید سوسیس بندری برای شام از گناوه خارج شدیم.

با این که قبلاً از شهر زیبای اصفهان دیدن کرده بودیم اما تصمیم گرفتیم در این شهر تماشایی حتما توقفی داشته باشیم تا شهر اصفهان ۶۲۷ کیلومتر باید طی میکردیم مسیر نسبت زیادی بود و جاده نیز تعریفی نداشت.
همینطور که روستاها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشتیم در ساعت ۲۲:۰۲ به شهرستان باشت، یکی از شهرستانهای استان کهگیلویه و بویراحمد رسیدیم کنار جاده پر بود از مغاذههای برنج فروشی که برج محلی داشتند با این که ماشین پر بود و فضای خالی نداشتیم توقف کوتاهی کردیم و از یک پیرزن و پیرمرد خیلی محترم برنج محلی خریدیم. در ساعت ۲۲:۱۹ از روستای قلمداد عبور کردیم و در ساعت ۲۴ به یاسوج رسیدیم دیگه خسته شده بودیم و بهتر بود مکان مناسبی برای استراحت پیدا میکردیم.
به پارک ساحلی کنار فرمانداری شهرستان یاسوج رفتیم و شب را آنجا ماندیم شب نسبتا خنکی بود صبح ششم فروردین ماه که از خواب بیدار شدیم تازه متوجه زیبایی شهر شدیم صبحانه خوردیم و در شهر دوری زدیم شهر زیبایی بود و جالبتر از همه انتخاب اسمهای زیبا برای میدانهای این شهر بود که اسم میدانهای شهر، زیبایی شهر یاسوج را کامل کرده بود میدان هفت سین، میدان آریوبرزن، فلکه سنگی و میدان معلم من که خیلی لذت بردم.
دیگه باید از شهر یاسوج خداحافظی میکردیم و مسیر را حدودا ۳۱۵ کیلومتر ادامه میدادیم تا به شهر نصف جهان برسیم.
به شهر لردگان که رسیدیم توقف کردیم بنزین زدیم و استراحت کوتاهی کردیم از لردگان تا اصفهان ۱۷۰کیلومتر یعنی ۲ساعت ۱۵ دقیقه راه بود. هر چی جلوتر میرفتیم آبادیها بیشتر میشدند. ساعت ۱۲:۱۵ روستای گندمان را رد کردیم و در ساعت ۱۲:۲۵ از آبادی بروجن عبور کردیم و به ترتیب از روستاهای فرادنبه و سفید دشت عبور کردیم.
همینطور که به اصفهان نزدیک میشدیم آبادیها بیشتر و بیشتر میشدند روستای ورنامخواست، چمگردان، زرین شهر، فولادشهر، مینادشت و ایمانشهر و در ساعت ۱۴ فلاورجان رد کردیم و بعد از آن وارد اصفهان شدیم خیلی گرسنه بودیم و سریع خودمان را به یک رستوران رساندیم تا ناهار بخوریم اما چون ماه رمضان بود غذا نداشتند.
در شهر در بدر دنبال رستوران بودیم اما فایدهای نداشت هیچ کجا غذا نداشت از این طرف وآن طرف پرس وجو کردیم یکی از آدرسها که اشتباه بود و آدرس دوم را به سختی پیدا کردیم.
حالا ساعت ۱۶ شده بود و از فرط گرسنگی توان ایستادن نداشتیم وارد رستوران آقا جان شدیم و خوشبختانه غذا داشتند منو غذا که دیدیم قیمتهای گران خیلی جلب توجه میکرد خودمون دلداری داریم که حتما غذای با کیفیتی دارد کباب سفارش دادیم و منتظر ماندیم، نسبتا به موقع غذا آماده شد اما باید بگم واقعا کباب بی کیفیتی بود همون چند لقمه اول رو به زور خوردیم تا یکم جون بگیریم میز حساب کردیم و از رستوران خارج شدیم.
به سمت سی و سه پل حرکت کردیم یه قهوه زدیم تا انرژی بگیریم و بعد از بازدید سی و سه پل به میدان نقش جهان رفتیم خیابانها خیلی خیلی شلوغ بود ترافیک در خیابانهای منتهی به میدان نقش جهان خیلی سنگین بود.
بعد از کلی توی ترافیک ماندن بالاخره وارد پارکینگ شدیم ماشین پارک کردیم و با کالسکه به سمت میدان نقش جهان حرکت کردیم.
درسته همه جا شلوغ بود ولی اصفهان واقعا شهر زیبا و تمیزی است شام که خوردیم تصمیممون برای موندن عوض شد هواشناسی علام کرده بود چند روز آینده هوا بارندگی شدید هست و موندن ما در هوای بارندگی فایدهای نداشت.

ساعت ۲۲ بود که از اصفهان خارج شدیم و درساعت ۲۴ به کاشان رسیدیم. چون جاده خلوت بود به مسیر ادامه دادیم به ورودی تهران که رسیدیم بارندگی شروع شد بارندگی شدیدی که چشم چشم را نمیدید و مجبور شدیم آرامتر حرکت کنیم.
ساعت ۳:۳۰ به خانه رسیدیم و وقتی به خانه رسیدیم سوگند خانم بیدار بود و با صدای بلند گفت آخ جان خونه خودمون، خونه خودمون از همه جا بهتره، من خندم گرفته بود اما از خستگی نای خندیدن نداشتم.
بدون دیدگاه